کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

کورش در لباس خواب

سلام عزیزم امروز از صبح ناراحتی می کردی و قر می زدی. بعدازظهر رفتیم خونه خاله پروانه و تو کلی شیطونی کردی وقت برگشت لباس خوابتو تنت کردم و خاله با ipad ازت عکس گرفت. اینم عکسای نازت:   ...
29 شهريور 1391

بدو تولد

سلام عزیزم روز جمعه 25 آذر 90 ما مهمانی دعوت بودیم. تولد یکسالگی صبا بود که تو عزیز دلم تصمیم گرفتی بدنیا بیایی و ما به جای مهمانی راهی بیمارستان شدیم.     سلام عزیزم روز جمعه 25 آذر 90 ما مهمانی دعوت بودیم. تولد یکسالگی صبا بود که تو عزیز دلم تصمیم گرفتی بدنیا بیایی و ما به جای مهمانی راهی بیمارستان شدیم. عزیزم تو ساعت 17:40 دقیقه چشم های خوشگلتو بدنیا باز کردی. وزن زمان تولدت 3 کیلو و 700 گرم بود وقدت را در بیمارستان 51 سانتی متر اندازه گرفتند ولی در چکاپ دو روزگی گفتند بیمارستان اشتباه کرده و قدت 54 سانتی متر. گل نازم من و بابا بعد از 11 سال تصمیم گرفتیم یک نی نی داشته باشیم و خدا یک نی نی خیلی ناز به ما داده. ...
26 شهريور 1391

نهمین ماهگرد

سلام عزیزم امروز 9 ماه شدی. 9 ماهگیت مبارک. این هم یک بوس برای روی ماهت. امشب رفتیم ازت عکس پاسپورت گرفتیم. من و بابا از فردا می خواهیم منظم تر اسلایدهای آموزشی به تو نشون بدیم یک روز فارسی یک روز انگلیسی. ما این کار را جسته گریخته از 4 ماهگیت انجام دادیم. قربون خنده های خوشگلت برم. ...
25 شهريور 1391

بلند شدن از زمین

عزیزم همین چند دقیقه پیش برای اولین بار میز را گرفتی و بلند شدی و تاتی کردی. تا بحال ما می گذاشتیمت جلوی میز و تو تاتی می کردی. قربونت برم خیلی ناز تاتی می کنی. ...
24 شهريور 1391

کورش و شیطونی

سلام نفسم امروز کلی خونه مامان بزرگ دور میزش راه رفتی و کل پذیرایشو سینه خیز رفتی. امشب کار خیلی جالبی کردی. عسلی دور میز وسط مبلها را بیرون کشیدی که به راحتی دور میز حرکت کنی. خیلی شیطون شدی و دوست نداری بخوابی . عزیزم خیلی دوستت دارم ...
20 شهريور 1391

خرید نیم بوت

سلام عزیزم امروز (17 شهریور) رفته بودیم خرید و برای تو یک نیم بوت خریدیم وقتی امدیم خونه کلی ازش خوشش امده بود و باهاش بازی می کردی. قربونت برم   ...
18 شهريور 1391

تاتی کردن

سلام عزیزم دیروز مامان و بابا رفته بودن ختم دایی فرج و تو پیش خاله پروانه و مامان بزرگ بودی. خاله پروانه با تو تمرین تاتی کردن روی مبل کرده و امروز (15 شهریور)همش دوست داشتی تاتی کنی. دستاتو روی مبل میزاری و با سرعت وگامهای بلند به انطرف مبل میری و فکر میکنی از یک جا به جای دورتر هم میدونی دستت را بگیری و بری به همین دلیل ما همش باید مواظبت باشیم. عزیزم خیلی دوست دارم. ...
16 شهريور 1391
1